.

.

دریافت کد باکس افسانه ی باران

افسانه ی باران

افسانه گوی ناودان٬افسانه میگفت:

-"...پا روی دل بگذار و بگذر

بگذار و بگذر!

سی سال از عمرت گذشته است٬

زنگار غم بر روی رخسارت نشسته است٬

خار ندامت در دل تنگت شکسته است

خود را چنین آسان چرا کردی فراموش؟

تنهای تنها

خاموش خاموش؟

دیگر نمی نالی بدان شیرین زبانی...

دیگر...

 

ادامه مطلب


ادامه مطلب
[ یک شنبه 28 آذر 1395برچسب:فریدون,مشیری,افسانه,عشق,محبت, ] [ 1:15 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

نشان عشقـ

اي که مي پرسي نشان عشق چيست ؟

عشق چيزي جز ظهور مهر نيست.

 

عشق يعني مشکلي اسان کني

دردي از در مانده اي درمان کني....

 

در ميان اين همه غوغا و شر

عشق يعني کاهش رنج بشر....

 

عشق يعني گل به جاي خار باش

پل به جاي اين همه ديوار باش...

 

عشق يعني تشنه اي خود نيز اگر

واگذاري اب را ، بر تشنه تر ...

 

عشق يعني دشت گل کاري شده

در کويري چشمه اي جاري شده...

 

عشق يعني ترش را شيرين کني

عشق يعني نيش را نوشين کني...

 

هر کجا عشق ايد و ساکن شود

هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود

[ چهار شنبه 24 آذر 1395برچسب:عشق,عاشقی,دوست,داشتن, ] [ 23:38 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

مرهم

‍ 

خدایا

دلم مرهمی می خواهد

از  جنس خودت..

نزدیک،

بی خطر،

بخشنده،

بی منت...

[ سه شنبه 23 آذر 1395برچسب:عشق,خدا,مرهم,درد, ] [ 1:36 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

شب..بدون تو

اصلا بگذار ببینم تو نباشی چه اتفاقی می افتد مگر؟

صبح صبحانه ام را می خورم

با خیال آسوده به سر کار می روم

نهار که شد، یه دل سیر نهار می خورم 

شب که شد، شب؟

شب که بشود من بدون تو میميرم...

[ شنبه 20 آذر 1395برچسب:شب,تنهایی,دلتنگی,عشق, ] [ 23:51 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

گُردان عاشق

عشق بود و جبهه بود و جنگ بود

عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود

هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد 

مادری فرزند خود را هدیه کرد

در شبی که اشکمان چون رود شد

یک نفر از بین ما مفقود شد

آنکه سر دارد به سامان می رسد

آنکه جان دارد به ...

 

 

 

برای خواندن ادامهٔ شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید..باتشکّر


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 18 آذر 1395برچسب:جبهه,عشق,مردمیدان, ] [ 22:39 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

حذر از عشق

بی تو مهتاب شبی٬باز از آن کوچه گذشتم٬

همه تن چشم شدم٬خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه ی جانم٬گل یاد تو٬درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید؛

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پرگشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو٬همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه٬محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشهٔ ماه فروریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید،تو به من گفتی:

-”از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند...

 

 

کل شعر در ادامه مطلب


ادامه مطلب
[ سه شنبه 16 آذر 1395برچسب:عشق,دلتنگی,تنهایی, ] [ 1:30 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]